1402/12/06١٥:١٠

شهادت دکتر محمد علی رهنمون یک کادر درمان خستگی ناپذیر به وقت اذان صبح

شهادت دکتر محمد علی رهنمون یک کادر درمان خستگی ناپذیر به وقت اذان صبح

شهيد محمد علي رهنمون، رهنمون در اوایل سال ۱۳۶۰ به عضویت بهداری سپاه پاسداران درآمد و در راه‌اندازی و تجهیز اولین بیمارستان متعلق به سپاه پاسداران نقش بسزایی داشت.

به گزارش روابط عمومی سازمان نظام پرستاری در ادامه مختصر زندگی نامه این شهید سلامت را می‌خوانید؛ دکتر «محمدعلی رهنمون» سال ۱۳۳۲ در شهر یزد به دنیا آمد و در سن ۶ سالگی پدر و در نوجوانی مادر را از دست داد. با این وجود دست از تلاش برنداشت و در کنکور پزشکی موفق شد و به دانشگاه اهواز راه یافت و به آرزوی خود و مادر مرحومه‌اش که شغل پزشکی بود، رسید. با شروع جنگ تحمیلی، با اینکه چند ماهی به پایان تکمیل تحصیلاتش باقی نمانده بود به جبهه رفت و با سازماندهی و ساماندهی کمیته امداد و درمان جهاد سازندگی خوزستان، پایگاهی برای جذب نیروهای پزشکی و امدادی منطقه جنوب فراهم آورد و به طور خستگی‌ناپذیر، شبانه روزش را در جبهه های جنوب وقف درمان رزمندگان مجروح کرد.

دکتر رهنمون در اوایل سال ۱۳۶۰ به عضویت بهداری سپاه پاسداران درآمد و در راه‌اندازی و تجهیز اولین بیمارستان متعلق به سپاه پاسداران نقش بسزایی داشت. او اوایل سال ۱۳۶۱ به منطقه جنوب بازگشت و برای تجهیز بیمارستان صحرایی شهید کلانتری اندیمشک و بیمارستان شهید بقایی اهواز تلاش کرد.

در بحبوحه این فعالیت‌ها، یکی از دوستانش به او پیشنهاد می‌کند که چون شاگرد اول دانشگاه بوده، در امتحان پذیرش دستیاری برای اخذ تخصص شرکت کند، اما او می‌گوید: فعلا مملکت نیاز دارد که من در اینجا و به عنوان پزشک عمومی خدمت کنم.

به گفته همزمانش، دکتر رهنمون در مدت خدمت، یک دفترچه کوچک داشت که همیشه همراهش بود و در آن دفترچه تمام کارهایی که در آن روز انجام داده بود، می‌نوشت، اینکه سر چه کسی داد زده، چه کسی را ناراحت کرده، به کدام فرد بدهکار است و... همه را نوشته بود؛ ریز و درشت تا در اولین فرصت حسابش را صاف کند و حلالیت بطلبد.

شهادت به وقت نماز صبح

دکتر رهنمون، در عملیات‌های جنوب و غرب کشور مسئولیت بیمارستان‌های صحرایی را بر عهده‌ داشت و سرانجام روز ششم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر منطقه طلائیه به شهادت رسید. به روایت همرزمانش کمی قبل از شهادت وقتی صدای اذان از رادیوی کوچک بیمارستان به گوش رسید، محمدعلی آخرین وضویش را گرفت و بقیه‌ کادر پزشکی را از خواب بیدار کرد، تا نماز بخوانند و زودتر آماده شوند چون هر آن احتمال می‌رفت که مجروحی را به آن بیمارستان صحرایی بیاورند. محمدعلی رهنمون در حال قنوت نماز صبح بود که بیمارستان بمباران شد و دکتر قهرمان شربت شهادت نوشید.

فرازهایی از وصیتنامه شهید

 نمی‌دانم چگونه داستان سفرم را به جایگاه مسافران عاشق و محل عروج ایثارگران خونین‌بال را بیان کنم. همه چیز از آن هنگام آغاز گشت که پا به دو کوهه نهادم، سرزمینی که خاکش چون کربلا مقدس است، چرا که قدمگاه شهیدان وطن اسلامیمان است که به سوی کربلای ایران می‌شتافتند و میعادگاه عشق می‌باشد.

محلی است که عبد با معبود پیمان وفاداری و جانبازی می‌بندد و او را تنها راه و همراهش می‌خواند، طلب آمرزش گناهانش را می‌کند و شتابان بسوی تیرهای رها شده از کمانهای ظلم و استبداد می‌رود که در برابر آنها سپری شود تا اسلام و ایران محفوظ بماند و لطمه‌ای هر چند کوچک به سرزمین اسلامیمان وارد نگردد.

دوکوهه همان گمشده عاشقان در حسرت پرواز بود. پرواز به اوج ملکوت همان سرزمینی که دهها لشکر، هزاران گردان و گروهان از آنجا به عملیات‌های پر شکوه والفجر و خیبر و... اعزام می‌شدند که در آن زمان هر نوجوان ایرانی آرزوی ورود به آن را داشت. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

امیدوارم خداوند گناهان بی‌حد و حسابم را عفو کند. من که در درگاهش روسیاهم و فقط امید عفو و بخشش او را دارم. زهرای عزیزم را ببوسید و سعی کنید او را دختری مسلمان و شایسته انقلاب اسلامی تربیت کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 


 
نسخه چاپي

 

برای این خبر نظری ثبت نشده است
نظر شما
نام :
ايميل : 
*نظرات :
متن تصویر را وارد کنید: